الان به خاطر دیسکم در حال استراحتم ولی کلا خیلی نگرانم حالا هم از این بیماری هم از اینکه نمیتونم مثل گذشته فعالیت داشته باشم . پس من چطور ادامه بدم . دارم واسه سر کار رفتن دست و پا میزنم حالا حال سلامتی ام اینطوریه که اصلا نمیتونم بشینم در عین حال اینکه دکتر گفته کلا تا آخر عمر من باید خیلی مراقب باشم زیاد راه نرم زیاد نشینم . وای .شاید میگین خوب سر کار نرو ولی مگه با این تورم و وضعیت زندگی میشه . همش فکر میکنم که من که دیگه هیچی ولی دخترم توی همین فامیل خودمون بعدا که بزرگ شد با بچه های عمو و عمه و دایی مقایسه میشه که همین الان مثلا داداشم درسته که بابای من حساب میشه ولی از لحاط مالی خیلی بالاتره.همش توی این ترسم که فردا بچم در مقابل اونا پایین تر باشه .
دخترم آیلا با اینکه 4 سالشه ولی مرتب دعا میکنه و میگه خدایا به من یه داداش بده و چون توی مهدش هم سن و سالاش داداش یا خواهر دارن مرتب به من پیله میکرد مه من داداش میخام و منم گفتم باید دعا کنی تا خدا بهت بده .برای همین مرتیب دعا میکنه و از خدا میخاد . خودم هم خیلی دلم یه بچه دیگه میخاد اول به خاطر آیلاکه همه در اطرافمون از عمه و ...دو تا بچه دارن و آیلا خیلی تنهاست دوم به خاطر دعاهایی که میکنه و میخام اعتمادش از خدا سلب نشه و بدونه هر چیزی رو باید از خدا خواست ولی مشکلاتم:
1:شوهرم میگه وقتی آدم باید به یه بچه دیگه فکر کنه که بتونه به بهترین صورت بچش رو تامین کنه و ما الان امکانش رو نداریم
2: بیکار شدم
3:مشکل دیسک کمرم که نمیدونم با یه حاملگی چی میشه که مطمینا نیاز به استراحت و مراقبت زیاد داره و من کسی رو ندارم که اگه یه روز خابیدم زندگیم رو اداره کنه
4:کلا چه مثل حالا درگیر بیماری باشم وچه بهتر باشم ، من یه پاکت شیر رو هم نباید بلند کنم پس چطور بچه داری کنم
5:اگه دوباره برم سر کار ، دوبارع یه تازه واردم تا کی صبر کنم تا جای پام محکم بشه که با یه مرخصی دوران بارداری دوباره بیرونم نکنن
6: سنم داره بالا میره، از طرفی آیلا بزرگتر میشه و تفاوت سنیش بیشتر میشه که دیگه این بچه به دردش نمیخوره
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/8/30 توسط donya91