سفارش تبلیغ
صبا ویژن

donya91

همه اتفاقات بد توی زندگیم رو گفتن قسمت بود. پدرو مادرم فوت کردن ق سمت بود ، بیکار شدم فسمت بود، یه شوهر بچه ننه که همش تو پاچه مادر و خواهرشه نصیبم شد قسمت بود،وای وای از کجا بگم که همش قسمت بود. ترو خدا کلیشه ای داسم صحبت نکنید آیا دلیل همه این شگستنها ، خرد شدنها، نابود شدنها، چی بود اینکه با سی سال سن دیسک کمر عصبی بگیرم،دیونه بشم ، چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/8/30 توسط donya91

الان به خاطر دیسکم در حال استراحتم ولی کلا خیلی نگرانم حالا هم از این بیماری هم از اینکه نمیتونم مثل گذشته فعالیت داشته باشم . پس من چطور ادامه بدم . دارم واسه سر کار رفتن دست و پا میزنم حالا حال سلامتی ام اینطوریه که اصلا نمیتونم بشینم در عین حال اینکه دکتر گفته کلا تا آخر عمر من باید خیلی مراقب باشم زیاد راه نرم زیاد نشینم . وای .شاید میگین خوب سر کار نرو ولی مگه با این تورم و وضعیت زندگی میشه . همش فکر میکنم که من که دیگه هیچی ولی دخترم توی همین فامیل خودمون بعدا که بزرگ شد با بچه های عمو و عمه و دایی مقایسه میشه که همین الان مثلا داداشم درسته که بابای من حساب میشه ولی از لحاط مالی خیلی بالاتره.همش توی این ترسم که فردا بچم در مقابل اونا پایین تر باشه .

 دخترم آیلا با اینکه 4 سالشه ولی مرتب دعا میکنه و میگه خدایا به من یه داداش بده و چون توی مهدش هم سن و سالاش داداش یا خواهر دارن مرتب به من پیله میکرد مه من داداش میخام و منم گفتم باید دعا کنی تا خدا بهت بده .برای همین مرتیب دعا میکنه و از خدا میخاد . خودم هم خیلی دلم یه بچه دیگه میخاد اول به خاطر آیلاکه همه در اطرافمون از عمه و ...دو تا بچه دارن و آیلا خیلی تنهاست دوم به خاطر دعاهایی که میکنه و میخام اعتمادش از خدا سلب نشه و بدونه هر چیزی رو باید از خدا خواست ولی مشکلاتم:

1:شوهرم میگه وقتی آدم باید به یه بچه دیگه فکر کنه که بتونه به بهترین صورت بچش رو تامین کنه و ما الان امکانش رو نداریم

2: بیکار شدم

3:مشکل دیسک کمرم که نمیدونم با یه حاملگی چی میشه که مطمینا نیاز به استراحت و مراقبت زیاد داره و من کسی رو ندارم که اگه یه روز خابیدم زندگیم رو اداره کنه

4:کلا چه مثل حالا درگیر بیماری باشم وچه بهتر باشم ، من یه پاکت شیر رو هم نباید بلند کنم پس چطور بچه داری کنم

5:اگه دوباره برم سر کار ، دوبارع یه تازه واردم تا کی صبر کنم تا جای پام محکم بشه که با یه مرخصی دوران بارداری دوباره بیرونم نکنن

6: سنم داره بالا میره، از طرفی آیلا بزرگتر میشه و تفاوت سنیش بیشتر میشه که دیگه این بچه به دردش نمیخوره

 




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/8/30 توسط donya91

امروز صبح کلی مطلب نوشتم ولی نمیدونم کجاست. خیلی گیج و آشفتم. خستم ، دلگیرم ، تنهام




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91/6/19 توسط donya91

منتظر یه نتیجه استخدامیم. زیاد نمیتونم در موردش حرف بزنم. واسم دعا کنین.همه چیز به خواست خدا بستگی داره.اگه بخاد همه چیزعالی میشه ولی اگه نخاد...




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/6/6 توسط donya91

سلام . من یه تازه واردم . از امروز قراره وبلاگ داشته باشم . برای روز اول خیلی حرف خاصی ندارم ولی به زودی میام .........




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91/6/5 توسط donya91
   1   2      >
درباره وبلاگ
bahar 20
 دانلود آهنگ - قیمت خودرو - قالب وبلاگ